نابیغوله

یادداشت‌ها و خط‌خطی‌های روح الامین

نابیغوله

یادداشت‌ها و خط‌خطی‌های روح الامین

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تنهایی» ثبت شده است

انقدر نیایید و بگویید لینک کنیم همدیگر را...

اگر میخواستم جایی لینک بشوم خودم راهکارهایش را بلد بودم و اصلا سراغ وبلاگ نویسی نمی آمدم.

من در زندگی غیرمجازی هم زیاد با کسی لینک نمیشوم شما در این دنیای وانفسای مجازی که جای خود دارید...

اما واقعا نمیدانم این کارم درست است یانه! همین که زیاد با کسی رابطه نمیگیرم را میگویم.

بعضی اسمش را میگذارند "سردی" ولی اینطور نیست...به تجربه ثابت شده که اگر بخواهم راحت میتوانم رابطه برقرار کنم با دیگران و آنها هم راضی اند اتفاقا.


بعضی که جدیدا اضافه شده اند به دایره ی روابطم؛ اسمش را گذاشته اند "کُنج زهدگونه" که این را هم قبول کنید که نمیتوان قبول کرد!! آخر مگر هرکسی که با ما رابطه ندارد رفته در کنجی و جزئی از زُهاد شده است؟!!!


اصولا معتقد به این نیستم که با هرکسی باید رابطه داشت!

تعداد دوستان نزدیک و صمیمی ام به تعداد انگشتان دست شاید نرسد.

دوست خیلی خیلی نزدیک که با ارفاق شاید یکی!

رفقای دانشگاهی که شاید ۱۰ إلی ۱۵ نفر که بعضی از آنها را هم بخاطر مزدوج شدنشان کمتر میبینم.

در عالم مَجاز هم کاملا مراقبم که کسی نزدیکم نشود. مگر اینکه خودم نزدیک کسی بشوم.مواقعی دلایل امنیتی هم برایشان می آورم که نمیتوانم زیاد کنارتان بمانم.(گاهی امنیتی هم هست واقعا) و درمواقعی حتی ابراز خوشحالی میکنم که به طرفم آمده ولی در حقیقت ابراز خوشحالی از ارتباط نیست؛ بلکه بروز دادن گاهی کمک میکند به کوتاه شدن رابطه و از این روست که خوشحالم.


شاید روزانه با تعداد زیادی از دوستان و آشنایان رفت و آمد و معاشرت داشته باشم ولی حقیقتا بخواهم بگویم دل در گروشان ندارم. دوستشان دارم و حتی دلم برایشان تنگ میشود ولی نیستند!! آنکه میخواهم نیستند.


روابطم هم بر اساس منافع نیست که بگوییم چون منفعتی در طرف نمیبینم؛ رابطه برقرار نمیکنم نه! و ازطرفی لزوما هر قطع ارتباطی هم بخاطر این نیست که "دوست ندارم با هرکسی رابطه داشته باشم!" و گاهی اتفاقا بخاطر این است که روابط بقیه با هم خراب نشود بخاطر من.


در کل تنهایی را در موارد متعددی بیشتر میپسندم به دلایل گوناگون.

گاهی هدفم با کسی نمیخواند گاهی روشم گاهی اخلاقم گاهی طرز فکرم و...

البته هیچ کدام از اینها دلیل نمیشوند که "هر" رابطه ای را قطع کنم. یعنی قطع ارتباط دلایل و شرایط مختلفی دارد که نهایتا تصمیم به کم کردن رابطه ام با فرد یا گروهی میگیرم.

گاهی هم متوجه شده ام که حتی اشتباه کرده ام در قطع ارتباط اما بعضیشان را دوباره شروع نکردم و خواستم که تجربه ای داشته باشم از اشتباهِ قطع ارتباط!


واقعا نمیدانم اصلا "مشکل" هست یا نه؟ و اگر هست راه حلش چیست و کجاست؟

چون کسانی را هم دیده ام که به قول خودشان آدم های گرمی هستند ولی از همه تنهاتر اند و حل این مشکل احتمالی من؛ مثل اینها شدن نیست.

واگر "مشکل" نیست؛ چرا دیگران انقدر با این روحیه ام مشکل دارند و حتی گاهی خودم!!!



اما بعضی ها را واقعا دوست دارم با ایشان رابطه داشته باشم مثل

صدیقه طاهره(س).

[جدای از اینکه خود این بزرگواران انتخاب میکنند چه کسی به طرفشان بیاید و چه کسی نیاید] از تهِ قلبم دوست دارم با حضرت صدیقه(س) ارتباط داشته باشم البته اگر قلبی باقی مانده باشد از فرطِ گناه... .


نفر دیگری که نمیشود با او رابطه نداشت دُردانه ی حضرت صدیقه(س) است.

اصلا مگر میشود کسی با حسینِ فاطمه علیهم السلام دوست نداشته باشد رابطه داشته باشد؟

و سؤال اینجاست چرا همه ی ارتباطاتِ از عمق وجود؛ حول محور فاطمه(س) میچرخد؟!


نفر دیگر بگذارید بدون رودربایستی بگویم که حاج حسن است.

فکر میکنم با شناختی که از خودم دارم و عظمتی که این شهید دارد؛ حالا حالاها باید در حسرت این ارتباط بمانم...


"در همه ی این موارد از جنبه ی آرزو بر جوانان عیب نیست مینگرم"


شاید اصلا بخاطر دور بودن از "او" ست که انقدر تنهایم..........



.