سلام، بعد از یک سال و ۶ ماه دوباره اومدم به این وبلاگ متروکه.
چقدر زود گذشت. انگار به کلی یادم رفته بود و تو لاک خودم بودم. بیشتر اینجا میام از این به بعد ان شاءالله. حس تنهایی خوبی داره. از خرابشدگانی چون اینستا و توییتر بهتر است. توییتر هم قبلا خوب بود. پروژهای ها خرابش کردند. حالا بماند.
نمیدونم از چی بگم که تو این مدت گذشت. از نرفتن دانشگاه بگم یا از رفتن به سمت انیمیشن و گرافیک یا از مشکلات شخصی و خانوادگی یا...... از کربلا نرفتن؟
چه سخت و زجر آورست برای یه انسان، که سقوط خود را ببیند و متوجه باشد. اما نداند که مانع سقوطش چیست؟!.. یا حتی آن را بداند، اما نداند چگونه آن را به کار ببرد.
حالا بیخیال، بحث رو فلسفی نکنم.
آها خوب شد گفتم بیخیال،
یکی از چیزهای مهم تو این مدت، حال بیخیالی بود. نسبت به چه چیزهاییش بماند ولی دراومدن ازش خیلی سخت بود و هست.
دعایمان کنید.
که فیالحال، از نان شب برایم مفیدتر است.
آخ راستی، مجید بربری و مهدی ثامنی هم برگشتند...
.
- يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۸، ۰۹:۱۲ ق.ظ